شیشه ی پنجره را باران شستاز دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟چه بگویم با تو ؟دلم از سنگ که نیستگریه در خلوت دل ، ننگ که نیستچه بگویم با تو ؟که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته ز دستسخت در سینه به تنگ آمده بود
چه کسی نقش تو را خواهد شست
چه کسی نقش تو را خواهد شست